دیشب که زیر برف بودم فهمیدم ابرها آروم آروم دامنشون رو تکون میدن
تکونی بی انتها که تمام آسمون رو گرفته
یه سپیدی بی پایان و درخشان
آسمون و زمین یکی شده یه دست سفید
از اینجا تا افق افقی که ناپیداس
دلت میخاد صورتت همیشه به آسمون باشه و دستات رو به بالا
برخورد این دونها ی درخشان با دستم خنکی ایی رو داره که میخام تا ابد حس کنم
اینجا قدم زدن لذتی وصف ناپذیر داره
سکوتی پر صدا تو این شبه
میخای قدم بزنی روی سپیدی و صدای بی صدای برف ها رو بشنوی
اینجا آسمون و زمین زیر این پولکهای سپید گره خورده گره ایی نامرئی
میخام تموم شب برف بباره...
نظرات شما عزیزان:
قشنگ بود من خیلی برف دوس دارم.
پاسخ:میسی عسیسم من عاشق برف بازیم خخخ
برچسبها: